ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!

ساخت وبلاگ
عجیب اما از این بهتر مرا احوال نیست!

گله ای نیست تقصیر از دل ما بود که..!

همیشه مشکل از بد بودن اقبال نیست!

یکی باید بلد باشد پریدن را ..بله!

دلم پرواز می خواهد ولی ان بال نیست!

لب از وا نکن اینجا پر از نا محرم است!

که اینجا فعل عشق و عاشقی نرمال نیست!

کهن سالم کمی پیرم قبولش میکنم

ولی هر بت حریف این بت صلصال نیست!

مرا از من گرفتی نوش جانت ..راستی

نگفتی با که میگردی تو را احوال نیست!

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

هر چه داری رو بکن زیبا و بی پروا برقص

در میان واژه های سرد و بی معنای من

در ردیف این غزل با فاعلاتن ها برقص

ای که در جان پیله کردی پیله را پر وانه شو

حفره وا کن از نهان بیرون بیا پیدا برقص

موج سرکش بی محابا بغض دریا را شکن

با تلاطم های خود در بستر این دریا برقص

غنچه بودی وا شکفتی در دل صحرا ییم

ای گل نیلو فری در دشت این صحرا برقص

شاعری جان میدهد با واژه هایش صبر کن

واژه ای بهتر بیابد" ناوکی" حالا برقص

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 215 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

اگر داری غزل در سر، بخوان اهسته اهسته! بهار از تو، فراری شد یکی در پشتِ در ماندهتتق تق تق، نمایان شد خزان اهسته اهسته رکب ها زد به ما این چرخ بازیگر نفهمیدم عنانم را گرفت از من زمان اهسته اهسته اگر چه برف پیری می نشیند روی شانه هام اگر باشی شوم چون ن ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 203 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

بر گردنم ان سایه ی شوم تبرم را

انقدر شلوغ است جهانم که نگو ..اه

وقت است که خلوت بکنم دور و برم را

دفنم کن و غسلم بده با خاکه ی شعرم

خاموش بکن، این نفس شعله ورم را

ویرانه شد این کشورم ای دولت قدار

شامم که گرفتید کمی بیش ترم را

گو با چه امیدی بنویسم غزل از عشق

وقتی که گرفت ان اثرت شاه اثرم را!

بیگانه نکرد این همه ظلمی تو کردی

راحت شو که چیدی همه ی بال و پرم را

همت بکن ای دوست در این لحضه اخر

تا زود ببندم کوله بار سفرم را...

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 203 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

افکار ما جا مانده عصر جاهلی

دندان لق را باید از ریشه کشید 

ترمیم ان دیگر ندارد حاصلی

دنیا تدارک دیده یک طرحی نوین

باید بگوید شیخ مدح قابلی

عیب است شاعر از سیاست دم زند

خاموش باشد یا نگوید مشکلی

از ناخدای بی خدا باید رها ـــ

شدتا که این کشتی ببیند ساحلی

از کینه پر گشته تمامِ من ببین

این بود میگفتی رسولِ کاملی؟

سودی ندارد هر چه گویم بگذریم

انقدر غرقی از خدا هم غافلی

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

نا خواسته دیدیم که محکوم به شهریم

سیل امده انگار در این شهر درندشت

دلتنگ به برگشتنِ ارامشِ نهریم

ما ساده نبودیم ولی ساده گذشتیم

چون ماهی تُنگیم ولی لایق بهریم

جز عشق نگفتیم نگوییم ندانیم

بگذار بگویند که علامۀ دهریم

بی انکه بدانیم چه دل ها نشکستیم

قندیم ولی حیف که اغشته به زهریم

عیب از من دل مرده نباشد که چنینم

زردیم اگر چون همه پروردۀ قهریم

ما جز تو در این کسی نیست ببینیم

ای اینه ما را نکن از اینه تحریم

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 228 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

افسوس که در نزد تو مقبول نیفتاد

عمری به تمنّا سپری کردم و اکنون

در دایره ی عشقِ تو محصورم و دلشاد

بیزارم از این بودن بیهوده که یک روز

از بند تو تقدیر مرا میکند ازاد

از عشق نوشتم که دلت نرم شود اه

این بلبلِ عاشق چه کند با دل فولا؟

از کل جهان سهمِ من این یک دل سیراست

می ترسم از این دلبرِ استاد دهد باد

در گیر تو بودم خودم از یاد خودم رفت

لطفی کن و نگذار که اسان روم از یاد

از کوریِ چشمانِ رقیبانِ سخن باز 

ان دختر خرداد به ما قول وفا داد

 «اکبرحیدری»

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 218 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

خشکیده و از گل اثری نیست در این باغ بردند و بریدند و زمین صاف نمودندداغون شده یک سرو تری نیست در این روباه شغالان همه جا بست نشستند از ما سگِ درنده تری نیست در این باغ! سگ خفته و گرگان گله از باغ ربودند متروکه شده رهگذری نیست در این باغ برعکس شده کار ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

امید که بخشیده مرا حضرت عالی

خشکید لبم دشت تنم سوخت در این عشق

مستم کن و تطهیر کن این شکل سفالی

انگار تو هم خسته شدی مثل من از خود

باور بکن ای دوست تو از ما سر حالی

تقویم دروغ است و زمان یخ زده انگار

بیهوده نشستم به تماشای خیالی 

مانند امیری که سپاهش شده مغلوب

گوشم بخدا کر شده از فحش اهالی!

امید که یک بار دگر باز بجوشی

من هستم و این برکه فقط جای تو خالی

اکبرحیدری

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56

مانده ام با نارفیقان ،بد گرفتارم رفیق گر نپرسی شرح حالم را نمیگویم نترس شک ندارم خوب میدانی که بیمارم رفیق... ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 170 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56